loading...

♡~پادگان کفشدوزکی~♡

بازدید : 469
پنجشنبه 14 آبان 1399 زمان : 18:44

: تو وان حموم داشتم خودمو گربه شور میکردم که با خود کمی‌اندیشیدم چرا اینقدر خونه صوتو کوره بی خیال شونه‌‌‌ای بالا انداختم

*حتماً خسته شدن گرفتن‌ی جا کپیدن

ضبط صوتو روشن کردم و‌ی اهنگ

به نام دختر چوپون گذاشتم و قر دادم

$وجی جان می‌فرمودید=هی دختر چوپون چرا منو می‌کشی اونور اونور خسته شدم میخوام برم زن بگیرم

خب آهنگ تموم شد منم رفتم بیرون‌ی حوله قرمز پیچونده بودوم به خودم

رفتم سراغ کمد و‌ی هودی طوسی و‌ی شلوار جین مشکی با بوت ارتشی برداشتم پوشیدم حالا موهام

*گالریوس بیا اینجا ننه موهای منو درست کن

گالریوس در حالی که داشت چشاشو میمالوند گفت فرنی بزار بکپم

$نگا هی گفتی کپیدن این بچه هم یاد گرفت خاک بر سرت

*خفه بابا

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::;:::::::::::::::::::::::::::::

گالریوس موهامو فر درشت کرد و‌ی کلاه کپ مشکی هم بر عکس گذاشتم رو سرم(ذکر شود گالریوس با جادو موهاشو خشک کرد)

خب‌‌‌ای واتچمم انداختم‌ی عکس انداختم رفتم بیرون

هیچکی نبود اه رفتم سمت یخچال گنشنه بودم چشم به کیک و شیر کاکائو ستی افتاد اخ که دلم خواست خب به من چه گذاشته اینجا رفتم

دومین بعد همه خوراکی‌های بچه‌هارو خوردم موندم چرا چاق نمیشم

آشغالا شش م نابودکردم خب حالا فیلم

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::سه ساعت بعد

خدایا چرا دختر مرد فین فین

$و:بخدا الان سه بار‌ی فیلم هندی دید

در خونه باز شد و لیا در حالی که رو دست ارتور بود اومد تو بقیه هم پشت سرش اما‌ی پسر جدید هم اومد برو بر داشتم نگاشون میکردم سوگند منو دید گفت چشاتو بدزد

صاحب داره یعنی پوکر فیس بهش نگا کردم پسر بهم نگا کرد‌ی لبخند زد احساس کردم‌ی نفر اونور داره غش می‌کنه بعله الیس بود گرفتم این دوتا رو خودم بهم می‌رسونم

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::لیا و ادوارد داشتن تو بغل هم گریه میکردن هنوز متوجه نشده بودن که من همه چیز تو خونه رو درو کردم

ستی گفت:من گشنمه میرم اون کیک و شیر کاکائو رو بخورم رفت سمت یخچال

یهو چشاش برگشت نتونستم تحمل کنم

تند شروع کردم به گفتن :ستی بخدا همشو کلا ریوس خورد یکمم شکم من تروخدا رحم کن

ستی گفت:عزیز دلم اصلا اشکال ندارد

منم با ذوق گفتم آخیش همه خوراکی‌هارو خوردم اما بازم گشنمه(خاک تو سرم که بلند بلند حرف میزنم)

سرمو اوردم بالا دیدم همه با چشمای اسکاله دارن نگام میکنم موقعیت و درک کردم رفتم سمت اتاق اونم مثل میگ میگ درو قفل نشستم روتخت اما احساس خطر کردم پرو نگاه کردم بهتره تبدیل شم گالریوس طلسم اماده کن همون موقع صدای انفجار اومد درو باز کردم دخترا هم تبدیل شده بودن ستی گفت فک نکن گذشتم اما بزار تموم شه می‌دونم چیکارت کنم رفتیم بیرون ادوارد گفت اینا سرو کارشون با منه منم بیخیال شونه بالا انداختم بادیدن‌ی هیولا که تو کتاب تاریخ که بابام بهم داده بود بخونم شکه شدم یعنی چی حتمی‌همه می‌میریم

هیولا شروع به خندیدن کرد سلام فرینا کوچولو باتته پته گفتم نه امکان نداره

اما اون‌ی نگاه خبیث انداخت گفت چی اماکان نداره هوم بعد شروع به حمله کرد

%ادوارد%

یعنی این دختر می‌دونه اون کی اون دختر کسی که چشم سوم داره آخیش بالا خره مسیبت با پیدا شدن این دخترا تموم میشه

اما اون دخترخیلی قویع و دوستاش اون همه رو می‌تونه بکشه باید مراقب باشیم تا تحت فرمان هیولا باستانی نشن

%سوگند %

همه حمله میکردیم لیا با استفاده از باد اونو مینداخت عقب فرینا داشت با ورد‌هایی که میخوند زندونیش میکرد ادواردم کمک میکرد بالا خره تموم شد

همه فک کردیم هیولا مرده چون فرینا قلبشو اتیش زد

%کارن%

شاهده صحنه بودم اون هیولا بلند شده بود همه سعی میکردن به دختر که پشتش به هیولا هشدار بدن اما دختر‌ی کم مونگول بود میخواست بکشتش که زود دست بندمو فشار دادم و لباسم اماده شد بای ضربه هیولا رو کشتم دختر از شدت ضربه داشت میوفتاد که گرفتمش

به چشماش خیره شدم چقدر قشنگ بود(تو کی انقدر هیز شدی)(چشامو نمی‌تونستم بگیرم)نگاهم به لباش افتاد لبای گوشتیو قرمز چشمای فیروزه‌ای یا سبز یا ابی رنگش رنگ چشای خودم بود

خیلی دل فریب بود اما‌ی چیز عجیب داشت باید بفهمم این دختر کی؟؟

%فرینا %

موقعیت خودمو درک کردم از بغل پسره اومدم بیرون دخترا ازش تشکر کردن به خاطر نجات جونم تازه انالیزش کردم لباسش شبیه گربه سیاه بود اما اون ببره سیاه بود تبدیل شد به خودش چشمای اب یا سبز هم رنگ واسه من البته من زمانی که تبدیل میشدم چشام رنگی میشد

پسره اسمش کارن دخترا برای تشکر دعوتش کردن خونه.....

%محیا%

بزغاله خر: از زبان محی:تو این اتاققققق تنها ماندممممم تنهااااا ماندممممم

اهههههه

زینگگگگگگگ(زنگ تلفن)

رهو:الو جنی خواهرم

من:بلی مونالیسا😂

رهو:هم اتاقی جدید دارم برات

من:خب

رهو:اسمش کایه

من: چییییییییییی کای اکسوووووو خاعککککککککک بررررر سرمممممم

رهو:دیه دیه الانم دم دره باییی

قطع کرد😐

درو باز کردم

اینننننننننننننننن بششررررر چراااااا انقددددد وسیلهههههه دارههههه

با هیوندای مدل اخر اومده بود😶

انقد وسایل زیاد بود که تلپ نزدیک بود بیوفته روی من😐....

اون:سلام

من: علیک

اون:بیام داخل؟

من:بیا من برم بیرون کار دارمم

%رها%

بعد اینکه جنی تلفن رو قطع کرد منم رفتم سراغ کارام یعنی رفتن میش‌هاک ماث سوار ماشینم شدم و رفتم به سوی عمارت اگرست زنگ رو زدم بعد اینکه اون دوربین نگاهم کرد وارد شدم داشتم داخل میرفتم که با یک بشر برخورد کردم و مخمون خورد بهم یه نگاه بهش انداختم ادرین بود این 🤩 بالاخره میتونم بهش فحش بدمممممممم

من: کوری کله موزی نگاه کن جلوتو

اون: ببخشید خیلی عذر میخوام شما اینجا چیکار دارید

من: هرکاری داشته باشم با تو ندارم

و بعد بدون توجه بهش تو اتاق اقای اگرست

من: بیام تو

اون: بیا تو

رفتم تو

من: معجزه گرم رو نتونستی پس بگیری

اون: نه ولی این معجزه گر رو دارم برات

من: چی معجزه گر طاووس ولی این خطرناکه

اون: بگیرش

من: هوفففف باشه راستی گفته بودی من همکار دارم اون کیه

که یه صدای سلام از پشت سرم شنیدم برگشتم و با قیافه فیلیکس مواجه شدم

اون: همکار جدیدت فیلیکسه

من: لابد اونم‌هاکماثه

اون:میبینم تو حدس زدن باهوش

به زیر زمین رفتیم و تبدیل شدیم

من:وقتشه یکی رو به کمک هم شرور کنیم ولی .... من یه نقشه دارم میتونیم یه شرور حیلی قدرت مند بسازیم

اون: چطوری

من: یه اکوما بساز

یکی ساخت منم یکی از پرام رو در اوردم و .... به بعدش هم پر رو با اکوما قاطی کردم و بعد اون رو ول کردیم تا بره و یه کسی که میخواد شرور شه رو پیدا از زبان لیا

یعنی دلم میخواست سر ادواردو بکنم

پدرسگ نیومد بهم بگه من زندم

ایشششششششش

نگاش کردم گفتم : توضیح بده نکبتتت 😬😬😬😬

ادی(ادوارد) : بزار از اول توضیح بدم

🧜: اره لطفا

⁦🦸‍♂️⁩(ادوارد): حدود هزاران سال پیش یک سیاره به وجود اومد جایی که تمدن و جادو با هم زندگی میکردن

خانواده‌های سلطنتی همه قدرت جادویی داشتند

🧜: یه لحظه خب منو دوستام هم قدرت داریم خوووووو

⁦🦸‍♂️⁩: بزار میرسیم ..... جد ما و جد دوستای تو همه عضو‌هایی از خانواده‌های سلطنتی بودن به سیاره ما حمله شد اونا تصمیم گرفتن که همه رو بخواب ببرن و وارثان جادو رو به زمین در ابعاد دیگه ببرن یعنی دور ترین مکان ممکن اونها قدرت‌های اصلی رو در زیورلاتی حبس کردن و وارث‌هارو طلسم کردن که تا موقعی که نیاز بشه قدرتشون بیدار نشه

🧜 : من خیلی گیج شدم اینا یعنی چی اخه ؟ الان هزاران نفر هستن که قدرت جادویی دارن یعنی همه پرنسس و پرنس هستن

⁦🦸‍♂️⁩ : نه جد‌های ما کسانی رو انتخاب کردن تا نگهبان معجزه گرها باشن در اصل من ، تو ، دوستات و هرکس که از اون یکی بعد اومده همه‌ی اونا جزوی از خانواده سلطنتی هستن وقتی من بچه بودم پدربزرگ بهم اینارو گفت چون متوجه شد که من و تو قدرت داریم برای همین به من همه چی رو گفت ولی تو بچه بودی چیز زیادی نمی‌فهمیدی اون به من گفت امکان داره یه همچین اتفاقاتی بیوفته منم قبول کردم مامان و بابا هردوشون فامیل بودن خودت که میدونی ولی اونا قدرت نداشتن و از همه چی خبر داشتن برای همین خیلی با ما بد رفتار میکردن چون از همون اول هم به ما حسودی میکردن توی شب تولد تو من داشتم برمیگشتم خونه که اون هیولا پرید جلومون و خوب اون اتفاقات افتاد ولی من نمردم اخه من خودم اون طلسم رو کردم میدونستم تنها راه حلش اینه ولی وقتی برای توضیح دادن به تورو نداشتم میدونستم بلاخره میای اینجا وقتی هم خواستم برگردم اجازه رد شدن از دروازه ابعاد داده نشد اخه من متعلق به اون دنیا بودم و خوب قدرت من خیلی کم شده بود

خیلی سعی کردم اما نتونستم برگردم بعدش خبر فرار کردن اون هیولا اومد و من برای یک هفته دنبال اون بودم که خوب تورو دیدم 😁

🧜:😪‌ها چیه اهان فهمیدم

⁦🦸‍♂️⁩: خوب معرفی کن ایشونو (به ارتی اشاره می‌کنه) دوس پسرته 😁?

سرمو کوبوندم توی دیوار ارتور هم که سرخ شد بود

⁦🦸‍♂️⁩ : بهم نگفته بودید ؟ ببخشید خب حالا که میدونید

🧜 غریدم: گم شو از جلو چشام تا نزدمت

ادی هم توی جیک ثانیه گورشو گم کرد

سرمو انداختم پایین سرختر شده بودم

🧜: فک نمیکردم اینطوری عشقمو بفهمی‌خوب میگم ادی نفهمه‌ها ولی‌‌‌ای کیوش از تو بیشتر بود 😁😎😐😅🤣

⁦🧜🏻‍♂️⁩: یعنی من منگلم؟

🧜: چی ؟ ..‌ها ...نه ... معلومه... نههههه( فری : لیا این چه کاریه عین ادم بگو عاشقتم لیا : اگه نکشمت لیا نیستم خوبلند دارم تو وات میتایپم براتااااا)

⁦🧜🏻‍♂️⁩: تو منو دوسم داری ؟

🧜: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغععغعغغعععغغعغغغغغغ خب اره😑

***************************

صحنه کیس 😁(اصن به جان جدم خلاجت کشیدم فری دوسداری بتغییرش)

***************************

🦸‍♂️⁩ : هوشششششش بسه دیگه

🧜 : (استین بالا میزند و ادی را له میکند ) گمشوووووو

و به سمت جایی که همه‌ی بچه‌ها ریختن توش میتازیم

میریم داخل هم فری هم الیس زل زدن به ادی

البت با نهی‌‌‌ای که سوگی به فری داد فری بدبخت سوراخ شد

***

وقتی همه نشستیم خواستم فری رو صدا کنم که همه‌ی چیزارو بهشون بگیم که شروره اومد

%فرینا%

در خونه رو بتمن باز کرد همه رفتیم تو من بی توجه به اینکه مهمون داریم پرت شدم رو مبلاحساس کردم‌ی چیزی زیرمه وقتی بلند شدم با دیدن پوست شکلات‌ی نگاه به بچه‌ها‌ی نگاه به ستون هوا و ستی موقع یک لیوان اب برتغال روم خالی کرد ,ستی :گشنت بود بفرما نوش جان000000000ی بیشعوری زیر لب نثارش کردم بلند شدم برم سمت حموم که دخترا گفتن بیا بشین حق نداری جایی بری منم بیخیال به راهم ادامه دادم که‌ی پس گردنی خورم تعادلم از دست دادم و لحظه اخر از‌ی جا آویزونت شدم و صدای داد ادوارد بلند شد نگاه کردم بله از خشتک ادوارد اویزون شده بودم (انتظار داشتید کارن باشه)بد بخت وقتی ولش کردم دست به خشتک لنگ به هوا بود رسماً همه منفجر شدن اون پسر کارن دستشو گرفته بود به دهنش اه اه حالا بخندی چی ازت کم میشه ایش‌ی چشم قره به همه رفتم و به سمت اتاق شتافتم و‌ی گربه شور کردن دیگه حوله قرمز پیچیدم دورم و رفتم بیرون با دیدن کسی که به تخت لم داده‌ی جیغ کشیدم رفتم تو حموم با دادو بیداد *,,تو اینجا چی کار میکنییییییییییی*دوستات گفتن قراره باهات هم اتاقی بشم*یعنی اتاق خالی نبود به تو بدن *حتما نبوده دیگههه

چالش من شناسی 😂
برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی